خدایا
عاصی وخسته به درگاه تو رو کردم،نماز عشق را آخر به خون دل وضو کردم،دلم دیگر به جان آمد در این شبهای تنهایی،بیا بشنو تو فریادی که پنهان درگلو کردم...
خدایا گر تو درد عاشقی را می کشیدی
تو هم زهر جدایی را به تلخی می چشیدی
اگر چون من به مرگ آرزویت میرسیدی
پشیمان میشدی از اینکه عشق را آفریدی
بگو هرگز سفر کردی؟سفر با سختی وخون جگر کردی؟
برای قرص نانی صد خطر کردی؟ نکردی!
بارالها، با کدامین تجربه بر ما نظر کردی؟؟؟
برخی از دانش آموزان گفتند : با بخشیدن، عشقشان را معنا می کنند. برخی "دادن گل و هدیه" و "حرف های دلنشین" را راه بیان عشق عنوان کردند. شماری دیگر هم گفتند "با هم بودن در تحمل رنجها و لذت بردن از خوشبختی" را راه بیان عشق می دانند. در آن بین، پسری برخاست و پیش از این که شیوه دلخواه خود را برای ابراز عشق بیان کند، داستان کوتاهی تعریف کرد:
دختری به مادر گفت: مادرم عشق چیست؟ مادر اندکی رفت به فکربا نگاهی پرمِهر گفت: دخترم عشق؛ فریاد شقایق هاست. عشق؛ بازگشت پرستوهاست. عشق؛ نوید تَداوم است. مادرم عشق؛ تپش قلب آدمی تنهاست. عشق؛ عروس حِجله تنهایی انسانهاست. عشق؛ سرخی گونه های آدمی رسوا است. دخترم تو چه می دانی عشق؛ لذت انسان بودن است. تو نمی دانی عشق؛ نغمه های قلب قناری ها است. راستی دخترم تو چرا پرسیدی؟ دخترک با گونه های سرخ با کمی لبخند گفت: آخر پسر همسایه با نگاهی عاشقانه گفت: دوستت دارم. بی درنگ مادر یاد بی مهری شوهر افتاد . یاد آن سیلی سرخ. یادآن عشق حقیر. یاد آن قلب بی مهر ووفا . گفت: دخترم عشق؛ سرابی در دل دریا هاست...