خدایا
عاصی وخسته به درگاه تو رو کردم،نماز عشق را آخر به خون دل وضو کردم،دلم دیگر به جان آمد در این شبهای تنهایی،بیا بشنو تو فریادی که پنهان درگلو کردم...
خدایا گر تو درد عاشقی را می کشیدی
تو هم زهر جدایی را به تلخی می چشیدی
اگر چون من به مرگ آرزویت میرسیدی
پشیمان میشدی از اینکه عشق را آفریدی
بگو هرگز سفر کردی؟سفر با سختی وخون جگر کردی؟
برای قرص نانی صد خطر کردی؟ نکردی!
بارالها، با کدامین تجربه بر ما نظر کردی؟؟؟
...!!!
خدایا !!!
از زمینت خسته شدم...اسمانت متری چند؟؟؟؟
خیلی تاثیر گذار نوشتی... عالی بود... یه جورایی حرف دلم بود..مرسی
ای خدا چرا ...واقعا چرا... پس کی این دنیا به آخر می رسی تا اون حقیقتی رو که قولشو دادی به چشم ببینیم تا دیگه اینهمه گله و شکایت نکنیم...
حق داری سعید جان... زیبا بود...